سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

دخترم تنهايي تو كلاس شركت كرده

 عيد قربان رفتيم گرگان . سروشا دوروبرش شلوغ بود خوشحال بود . عموهاشو ديد. زنموشو ديد . هاهام (رهام) كوچولو كه تازه بدنيا اومده . عمه جون . مامان بزرگ ( قربون مامانبزرگ گفتنت) . روحشون شاد . و و . بيشتر اون سه روز به ديد و بازديد گذشت . يه ظهر رو هم با عمو محمد و عمو علي و زنمو رفتيم جنگل . بچم كللي كيف كرد واسه خودش ميرفت گردش پيش بقيه ميرفت با نينياشون ارتباط برقرار كنه . يه توپ هم از يكيشون قرض گرفت آورد !   شنبه عصر برگشتيم . دير.ز يكشنبه سروشا سومين جلسه از دوره دوم كلاسهاش رو داشت . دوره " حسي حركتي" . كلاسش يك ربع به 6 شروع ميشد . منم 5:10 از شركت راه افتادم . چل دقيقه ! تو صف تاكسي ايستادم و بعد ترافيك وح...
29 مهر 1392

دخمل همه چي تموم من

   يه روز تازه رو باز ني ني ميكنه آغاز سلام بازم اومدم تا يه ذره از شيريني هاي سروشا بنويسم : بعضي حرفا و بعضي كاراي سروشا واقعا ادم رو متعجب ميكنه بعدش فكر ميكنيم اينو كجا ديده كي گفته خلاصه چجوري ياد گرفته ! يه كيف قديمي مال كوچيكي من و ندا پيدا كرديم كه خيلي ني ني پسنده . صورتي خوشرنگ با پولكا و تزئينات براق و يه زنجير طلايي . چند وقت پيش داديم دستش بعد خوشحالي و خوشگله گفتن ديديم قشنگ انداخت رو دوشش ( حركات دستش هنوز كامل و روون نيست ) شروع به قدم زدن كرد و هي خودش رو نگاه ميكرد .يه بار ديگه اين اواخر كيف رو داديم دستش ديدم انداخت رو دوشش و تند و تند رفت سمت در همينطوري كه ميرفت گفت " برم دانشگا " !!!! دهنمون وا مونده...
21 مهر 1392

اينجا همه چي در همه

    دختر خوشگلم چقدر صورت كوچولوتو بوس بوسي كنم اون گردن نازتو بوس بوس كنم   سير نميشم . دختركم پريروز سرماخورد . مونديم خونه و تا جائيكه تونستم بهش رسيدم روز اول بايد سر ساعت استومينوفن ميدادم چون مدام تب داشت . اب ريزش بيني هم كه فراوون . كوچولوم تا عطسه ميكرد ميگفت دستمال . ديروز و امروز خيلي بهتره خداروشكر . ويروسش زياد اذيت كن نبوده .ضمنا يكشنبه دوره هنر در هنر سروشا هم تموم شد . از همونجا سرماخوردگيو گرفت . پريشب جعبه دستمال كاغذي رو اورده بود و دونه دونه درمياورد ديدم نخير ول كن نيست بهش ميگم مامان نكن درنيار . سروشا دستش رو گذاشت پشتم گفت " تويزو ندا غن " (تلويزيون نگاه كن) بد دوباره مشغول شد .&nb...
10 مهر 1392

بدون عنوان

  يكي از مطالبي كه جا افتاده و خيلي وقته ننوشتم خريدم گفتن سروشاست . اولين بار كه گفت ( دو ماه پيش) بابا برده بودش سوپر تا شير بخره . سروشا هم خوراكي انتخاب ميكرد ميگفت " اينو خريدم " دوباره يه چيز ديگه برميداشت ميگفت " اينو خريدم " فرض كن يه بچه نوپا راه بره تو مغازه از اين ور به اونور بره هي كالا برداره بذاره بگه اين خريدم اينو خريدم . گاهي هم پيش اومده وسط بازي كردنش ميگه " خريدم" منم توجهم به اين موضوع جلب شد كه بجاي خريدم اكثرا بگم سروشا برات .... آوردم .   خانوم خانوما خوشم مياد به سليقه خودش افراد رو صدا ميكنه ندا   /  نداجون   /  خاله  / خاله جون بابايي /   سهرا...
3 مهر 1392
1